۰۶ آذر ۱۳۹۲

مرگ صدا






مرگِ صدا

گرچه گویند که با امر خدا باید مُرد
مُردم از غصه که از غصه چرا باید مُرد؟

آدمی بهر چه زینگونه به آزار در است
درد از چیست ، گر از بهرِ دوا باید مُرد؟

همه اندیشهء مرگ است : که تا باید زیست
همه تشویش حیات است : که تا باید مُرد

ناکجا وعده دهندت که در این فرصت تنگ
راه از چاه ندانی که : «کجا باید مرد!؟» 

گر چه با هر که به هرجا که روی «من» میری
بر تو این نکته نهفته ست که : «ما باید مُرد!» 

اندکی از من و ما با تو سفرخواهد کرد
خود اگرچند زهر بند جدا باید مُرد !

گر نکوشی که صدای تو نمیرد با تو
مرگِ تلخی ست که با مرگِ صدا باید مُرد!

م.سحر
26/11/2013

هیچ نظری موجود نیست: