این دو رباعی مثل یک نفرین ، واکنشی بود در برابر یک احساس ناتوانی .ـ
زیرا پس از پرسش هایی سروده شد ، که برای آنها پاسخی نداشتم .(*) ـ
ـ ..... دو ربــاعـــی
مست
بــا نــام ِ خدا ز جام ِ قــدرت مستــی
رذلـی ، متجــاوزی ، پلیــدی ، پَستی
دی باطنت از خلق نهـان بود ، امـّا
امـروز همان کـه می نمایی هستی ! ـ
دختری از ایران
کشتیدش و دختری از ایران بوده ست
اکنون جـانش از دو جهـان آسوده ست
امــاّ زان بَد که رفت بـا وی دم ِ مـرگ
اسلام ِ تو تا ابد به ننگ آلوده ست ! ـ
م.سحر
پاریس ،2007-07-09
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت :ـ
(*)
پرسشگر فرزند 10 سالـهء من بود کــه پس از دیدن فیلــم
خانم مرجان ساتراپی از من سئوال می کرد:ـ.
و پس از توضیحــات ِ شکستـه بستـهء من ،این بار می پرسید : ـ
ــ چرا بکارت ِ نیلوفر را برداشتند؟
ـ (نیلوفر نـام دختـری بود که پیش از تیربـاران ، در زنــدان به او
ــ به نظر قاضی شرع که دستوراعدام داده بود،دختران برای این که
ــ یعنی پیش از کشتنِ نیلوفر با او ازدواج کردند؟
ــ بله ، به دستور قاضی شرع ، یکی از زندانبان ها با او ازدواج کرد.ـ
ــ یعنی پس از ازدواج ، شوهرش او را تیرباران کرد؟
ــ نه ، دوستان ِ شوهرش . همکاران ِ شوهرش
ــ آیا شوهرش موافق بود که همسرش را تیرباران کنند؟
حقیقت آن است که من در برابر این سئوالات معصومانه
اکنون می خواهم از آقایان «دکتر» ها و «سردار» های امروز
ای «برادران ِ پاسدار» سابق و رؤسای همه کارهء فعال ما یشاء
تصور می کنم ، چنانچه پاسخی برای این سؤالات ارائه دهید
م.سحر .............................................