۰۵ مرداد ۱۳۸۶

یک بیت

یک بیت



گر شعلهء محبت و گر بار کینه ایم

تقدیر ما یکی ست ، که در یک سفینه ایم !ـ

۲۹ تیر ۱۳۸۶

یک شوخی پست مدرنیست


ـ... پُست مدرن یا پَست مُدرن ؟..


ـ از خواند ونوشت آنچه تو را هست ، مُدرن است
ـ «کیبورد» تو نو،«ماوس ِ» تو دردست، مُدرن است
ـ تا پرت و پلا گوی رَه ِ پُست مدرنی
ـ این «پُست مُدرن ِ» تو همان«پَست مُدرن» است!
ـ

۲۴ تیر ۱۳۸۶

راه

ــــــــــــــــــــــــــ راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به دوست شاعرم مانی و گِله هایش از راه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





کژراههء ما رَهی به جایی نبــَرَد
ور راه بـَرَد ، به آشنایی نـبــَرَد
زین ظلمت ِ بی کرانه تا آزادی
ما را به جز عقل ، رهنمایی نـبـَرَد ! ـ

گر مرد ِ رهی به راه ، دل یکدله کن
جان شیفته دار و پای پُر آبله کن
بینش ز خِــرَد ستان و رهتوشه ز عشق
ور دور شوی ز مقصد، از خود گِــله کن ! ـ

م. سحر
پاریس ، 15 ژوئیه 2007

۲۳ تیر ۱۳۸۶

رنگ

رنگ


ـــــ.........
ــ برای دلارا دارابی و شهادت رنگ هایش

.
ــ از دامگـَهت گریزگاهت رنگ است
.
ــ فریاد ِ تو رنگ و دادخواهت رنگ است
.
ــ ای بستهء دام ِ جور و نیرنگ و جنون
.
ــ معصومیت ِ ترا گواهت رنگ است . ـ




..............................................................................
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطف کنید و با فشار دادن دکمه ای که زیر سرانگشتان
دارید برای لحظهء کوتاهی به زندان بروید و به فریاد
رنگ ها و تصاویر دلارای بیست ساله چشم وگوش بسپارید
: ـ
همینجاست : ـ
http://www.savedelara.com/Delara_Paintings.html

۲۰ تیر ۱۳۸۶

دو ربـــــاعــــی


این دو رباعی مثل یک نفرین ، واکنشی بود در برابر یک احساس ناتوانی .ـ
زیرا پس از پرسش هایی سروده شد ، که برای آنها پاسخی نداشتم .(*) ـ

ـ بابــا بکــارت یعنــی چـــه ؟



ـ ..... دو ربــاعـــی

....................................



مست

بــا نــام ِ خدا ز جام ِ قــدرت مستــی
رذلـی ، متجــاوزی ، پلیــدی ، پَستی
دی باطنت از خلق نهـان بود ، امـّا
امـروز همان کـه می نمایی هستی ! ـ


دختری از ایران

کشتیدش و دختری از ایران بوده ست
اکنون جـانش از دو جهـان آسوده ست
امــاّ زان بَد که رفت بـا وی دم ِ مـرگ
اسلام ِ تو تا ابد به ننگ آلوده ست ! ـ

م.سحر
پاریس ،2007-07-09

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت
(*)
پرسشگر فرزند 10 سالـهء من بود کــه پس از دیدن فیلــم

گرانبهای « پرسپولیس» ساختهء هنرمند باگوهر و آگاه ایرانی
خانم مرجان ساتراپی از من سئوال می کرد:ـ
.
ــ بابا بکارت یعنی چی؟
و پس از توضیحــات ِ شکستـه بستـهء من ،این بار می پرسید : ـ
ــ چرا بکارت ِ نیلوفر را برداشتند؟
ـ (نیلوفر نـام دختـری بود که پیش از تیربـاران ، در زنــدان به او

تجاوز کرده بودند) ، توضیح دادم : ـ
ــ به نظر قاضی شرع که دستوراعدام داده بود،دختران برای این که

پس از مرگ ، به بهشت بروند ، می باید ازدواج کرده باشند.ـ
ــ یعنی پیش از کشتنِ نیلوفر با او ازدواج کردند؟
ــ بله ، به دستور قاضی شرع ، یکی از زندانبان ها با او ازدواج کرد.ـ
ــ یعنی پس از ازدواج ، شوهرش او را تیرباران کرد؟
ــ نه ، دوستان ِ شوهرش . همکاران ِ شوهرش
ــ آیا شوهرش موافق بود که همسرش را تیرباران کنند؟

شوهرش از او دفاع نکرد؟
حقیقت آن است که من در برابر این سئوالات معصومانه

و غیر قابل توضیح ِ فرزند پاسخی نداشتم.ـ
اکنون می خواهم از آقایان «دکتر» ها و «سردار» های امروز

یعنی از پاسداران و زندانبانانی که به دستور یا تأیید بخشی از
روحانیون شیعه طی سالهای دههء 1360 به فرزندان ملت ایران
تجاوز کرده و سپس آنها را تیرباران کرده اند و اینک به پاداش ِ ـ
آن قتل ها و آن تجاوزات و آن جنایت ها به ریاست و وزارت
و وکالت و صدارت و مدیریت های کلان کشور ما دست یافته اند
و هست و نیست ملت ایران را در دست های آلودهء خود دارند
سئوال کنم :ـ
ای «برادران ِ پاسدار» سابق و رؤسای همه کارهء فعال ما یشاء
امروز ، لطف کنید و بگویید که آیا شما در برابر اینگونه
سئوالات فرزندان یا نوادگان ِ خود پاسخی دارید؟
تصور می کنم ، چنانچه پاسخی برای این سؤالات ارائه دهید
کمک و راهنمائی بزرگی به همه انسان های امروز
و آیندهء جهان خواهد بود ! ـ
م.سحر .............................................